لحظه ها

اگه اون روز که چشای سیاتو دیدم

تو می گفتی که ازش چیزی نخوام

دیگه از حسرت اون روز نمی سوخت دلم

تو چشات خیلی چیزا دیده بودم

تو گوشات خیلی چیزا خونده بودم

حالا حرف دیگه ای با تو دارم

چطوری بهت بگم دوست دارم؟

روزا رفتند و از اون لحظه ی خوب

لحظه ها دنبال هم دور شدند

لحظه ها،روز شدن،هفته شدن،ماه شدن

برگای زرد پاییزی دوباره سبز شدن

تو منو تنها گذاشتی

نه فقط من،دلمو تنها گذاشتی

هر جا که رفته باشی،هر چقدر دور باشی

باد و بارون که بیاد،برف و سرما که بشه

فرقی در من نداره

صبر و طاقت میارم

                                                         اخه من دوست دارم