محکومیت: تحمل تنهایی

یه روز دیگه از روزای زندگیم گذشت چقدر تلاش کردم خودمو از تنهایی نجات بدم. محکومیت

سخته! حالا چی کار کنم؟ بسازم یا بسوزم؟

چقدر رنگها زیاد شده و چقدر قلبها کم رنگ! چقدر وقتها تنگ شده و چقدر زندگی بی رنگ.

چقدر ترسناکه ادم عاشق نشه و چقدرترسناک تره ادم عاشق بشه و کسی پا رو دلش بزاره و تنها بمونه...

دلم برای کشیدن یه قلب با خودکار قرمزگوشه ی دفتر تنگ شده.ولی چه فایده ما انقدر خسیسیم که فقط

حاضریم از جون خودکار مایه بزاریم و یه قلب به کاغد هدیه کنیم نوبت خودمون که می شه بیشترمون جا

می زنیم و می شیم بی وفا.

یادم اومد درست زمانی که بیشتر از هر وقتی بهش احتیاج داشتم حرفاش بوی رفتن می داد.

با خودم گفتم اگه بهش بگم " می تونی بری " این جمله خالی از عشقه. اگه بگم " با من بمون " تحکم اینه

ست.اگه بگم " هر کاری می خوای بکن " نشونه ی بی تفاوتیه. وقتی بگم " اگه بری من میمیرم " شاید

 حرف منو باور نکنه.

در نهایت " به امید دیدار " بهترین جمله ای بود که می تونستم بگم...

هنوز بین موندن و نموندنش شک داشتم که در عین ناباوری گذاشت و رفت...

در اون وقت چشمام لحظه ای با ابر دوست شد و در اون لحظه که سیل چشمام پراز اشک بود اگه اه

می کشیدم سکوت شکسته می شد و زمین و اسمون غرق افسوس و فریاد می شد.

 افسوس! که من موندم و یه دنیا اشک با بغض کهنه ی فروخورده از نگفتن ها و دوباره به راه خود برگشتم.

اما افسوس اون نبود و بغض حرفامو در کوچه های خلوت شب شکستم.

و همچنان محکومیت من ادامه داره...

حالا شما بگین اون وقت که ترکم می کرد من باید چی می گفتم؟!

نظرات 7 + ارسال نظر
سامان سه‌شنبه 21 آذر 1385 ساعت 05:00 ق.ظ http://www.mirs.blogfa.com

سلام ستاره خانوم
ممنون که از وب من دیدن کردین
با تبادل لینک مشکلی ندارم
اگه امیدی باشه پس « به امید دیدار » بهترین جملس
موفق باشین
یا علی مدد.......

دریا سه‌شنبه 21 آذر 1385 ساعت 08:25 ق.ظ http://www.ddarya.blogfa.com

سلام ستاره گلم ممنون که اینقدر زود اومدی پیشم خانمی..
ببین چه سریع اومدم من ..
می دونی منم یک زمانی قبل از اینکه اصلا فکر بچه دار شدن باشم شدیدا تو خط شعر و شاعری بودم و و بلاگ شعر داشتم واسه همینه که شعرایی رو که می نویسی دوست دارم یاد اون دوران میفتم
موفق باشی خانمی

سلام دریا جون
مرسی عزیزم که اومدی پیشم
واقعا دلت دریاست مثه اسم قشنگت.
چیزی نمی تونم بگم جز اینکه واسه تو و همسر مهربونت و اون مسافر کوچولویی که تو راهه ارزوی سلامتی و شاد کامی دارم .

ستاره سه‌شنبه 21 آذر 1385 ساعت 10:30 ب.ظ http://mah-setare.blogsky.com

سلام
همیشه اون لحظه ای که هم نفس میخای نیست،نیست....
مطلب زیبایی بود

مصطفی چهارشنبه 22 آذر 1385 ساعت 12:47 ق.ظ http://mostafa-sh.blogsky.com

مرسی که سر زدین
من وبلاگ شما رو به نام ستاره لینک کردم

ممنون دوست عزیز
منم شما رو لینک کردم.

ممول چهارشنبه 22 آذر 1385 ساعت 03:19 ق.ظ http://www.memol125.blogsky.com

سلام
مرسی که سر زدی از ردپات هم ممنون . واسه لینک شدن اماده ام .
خوشگل مینویسیها خودمونیم. یه شعر ته اون مطلب که خوندی اضافه کردم.
ممول

باغبون پنج‌شنبه 23 آذر 1385 ساعت 01:01 ب.ظ http://www.pardiseshgh.blogsky.com

سلام دوست خوبم ... وبلاگ قشنگی دارید ..خوشحال میشوم به وبلاگ این باغبون پیر هم سر بزنید

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین پنج‌شنبه 23 آذر 1385 ساعت 08:57 ب.ظ http://rue.blogsky.com

اگر فکر می کنی که رفتنت باعث شکستنم می شود
اگر فکر می کنی که از پس رفتنت اشک می ریزم
اگر فکر می کنی که با نبودنت لحظه هایم خالی می شوند
اگر فکر می کنی که هر لحظه دلم برای دستان گرمت تنگ می شود
اگر فکر می کنی که بی تو می میرم
بسیار درست فکر کرده ای ...
خب تو که می دانی نبودنت را تاب نمی آورم
پس بمان . . .
.
.
.
دلت شاد فقط همین
من خوشحال میشم که همدیگرو لینک بذاریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد